عدالت یکی ازخواسته های درونی انسانهاست.تمام انسان ها درهرزمان ومکان خواستارعدالت می باشندوهمواره درزندگی خود ازآن دم می زنند وازنابرابری وتبعیض بیزاری می جویند.
عدالت نسبت به سایرارزش های معنوی مانندمساوات،برابری،جود و...ازجایگاه بالاتری برخوردار است،همانگونه که امام(ع) درمقایسه ارزش "عدل" و "جود" درجواب سوال ازاینکه «العدل افضل ام الجود» فرمودند: «العدل یضع الامور مواضعها والجود یخرج هامن جهتها،العدل سائس عام والجود عارفی خاص،فالعدل اشرفهما وافضلها»
ترجمه: ازامام پرسیدند: عدل یابخشش، کدام یک برتر است؛فرمودند: عدالت،هرچیزی را درجای خود می نهد،درحالی که بخشش آن رااز جای خود خارج می سازد.عدالت تدبیر عمومی مردم است،درحالی که بخشش گروه خاصی راشامل می شود،پس عدالت شریف تر وبرتر است.
عدالت یکی ازخواسته های درونی انسانهاست.تمام انسان ها درهرزمان ومکان خواستارعدالت می باشندوهمواره درزندگی خود ازآن دم می زنند وازنابرابری وتبعیض بیزاری می جویند.
عدالت نسبت به سایرارزش های معنوی مانندمساوات،برابری،جود و...ازجایگاه بالاتری برخوردار است،همانگونه که امام(ع) درمقایسه ارزش "عدل" و "جود" درجواب سوال ازاینکه «العدل افضل ام الجود» فرمودند: «العدل یضع الامور مواضعها والجود یخرج هامن جهتها،العدل سائس عام والجود عارفی خاص،فالعدل اشرفهما وافضلها»
ترجمه: ازامام پرسیدند: عدل یابخشش، کدام یک برتر است؛فرمودند: عدالت،هرچیزی را درجای خود می نهد،درحالی که بخشش آن رااز جای خود خارج می سازد.عدالت تدبیر عمومی مردم است،درحالی که بخشش گروه خاصی راشامل می شود،پس عدالت شریف تر وبرتر است.
معنای لغوی عدالت
درفرهنگ بزرگ سخن،شش معنی برای کلمه عدل آورده شده است:
1-عدالت
2-یکی از دواصل خاص اعتقادی مذهب تشیع
3-درست
4-عادل
5-برابری،توازن،اعتدال
6-ازنام های خداوند
بحث مفهومی واصطلاحی عدالت ازدید فیلسوفان غربی
بعدازریشه یابی واژه لغوی عدالت،اینک به بررسی مفهومی واصطلاحی آن ازدید فیلسوفان و متفکران جوامع غربی و اسلامی می پردازیم.
برای این امرلازم است به نظربرخی ازمتفکران اشاره شود:
الف-افلاطون
اوعدل را از2طریق تعریف می کند: نخست باتحلیل سرشت آدمی که بنابرنظرافلاطون ازسه قوه فراهم می آید:
1-قوه تعقل وتمییزخوب ازبد(قوه نطق)
2-شهوت که آدمی رادرپی جلب منافع وخوردن وجفت گیری وامی دارد
3-قوه ای که انگیزه دفع ضررومیل به برتری وبلندپروازی است.( قوه غضب)
روش دیگر افلاطون آن است که عدل رابه عنوان یکی ازفضائل چهارگانه ای که نزد یونانیان بوددرنظر گرفته وآن سه فضیلت دیگر عبارتند از:
1-فرزانگی(حکمت)
2-دلیری(شجاعت)
3-خویشتن داری یاانضباط(عفت)
هریک ازاین سه فضیلت اخیربه نظرافلاطون،خاص گروه معینی درمدینه فاضله است.
ب-ارسطو
ارسطوازجمله اولین اندیشمندان سیاسی است که تقسیم بندی متفاوتی ازعدالت دارد.
ارسطوازمیان انواع هشت گانه عدالت،عدالت توزیعی راازهمه مهم تر می داند زیرا که اوبراساس فکرخود عدل رانه برابری بلکه تناسب می داندومی گویدکه جایگاه حقوق هرکس درجامعه بایدبه اندازه شایستگی ودانایی اوباشد.
پ-فارابی
فارابی هم عدالت راموردبحث وبررسی قرار داده است.ازنظراوهدف مردم مدینه فاضله رسیدن به سعادت است.البته سعادت مطلق نه سعادت اعتباری.سعادت مطلق درتامین رفاه وزندگی طبیعی است،که آن هم براساس رفاه اجتماع می باشد نه فرد.
اصولا رفاه اجتماع تامین نمی شود مگردرتحت لوای ریاست فاضله(ریاست فاضله،ریاستی است که براساس عدالت هم باشد وعدالت ازفضیلت وحکمت ناشی می شود).
تعریف عدالت ازمنظر اسلام
عدل راامیرالمومنین(ع)درنهج البلاغه چنین معنی می کند:«عدالت آن است که هرچیزی سرجای خود قراربگیرد وحق به ذی حق داده شود،عدالت حتی ازجودوبخشش هم بالاتر است.چون عدالت سیاسی عام وفراگیراست که تمام مردم ازآن بهره مند خواهندشد.ولی از جودوبخشش تنها تعدادخاصی از اراد جامعه بهره مند می شوند.
اما دراین قسمت شمارا با نشانه ای ازنشانه های پروردگار متعال درباب عدالت درکلام ائمه اطهارآشنا می نماییم:
امام علی(ع): «قُلوبُ الرَّعِیَّةِ خَزائِنُ راعیما فَما اَودَعَها مِن عَدلٍ اَو جَورٍوَجَدَه»
دلهای مردم صندوقچه های حاکم است،پس آنچه ازعدالت ویا ظلم درآنها بگذارد،همان را خواهددید.
امام صادق(ع): «اَلعَدلُ اَحلی مِنَ الشَّهدِ وَ اَلیَنُ مِنَ الزُّبدِ وَ اَطیَبُ ریحا مِنَ المِسکِ»
عدالت ازعسل شیرین تر،ازکره نرم ترواز مُشک خوش بو تراست.
امام صادق(ع): «ثَلاثَةُ اَشیاءَ یَحتاجُ النّاسُ طُرّا اِلَیها:اَلاَمنُ وَ العَدلُ وَ الخِضبُ»
سه چیزاست که همه مردم به آنها نیازدارند: امنیت،عدالت وآسایش
امام علی(ع): «وَابذُل ... لِلعامَّةِ بِشرَکَ وَ مُحَبَّتَکَ وَ لِعَدُوِّکَ عَدلَکَ وَ اِنصافَکَ...»
گشاده رویی ودوستی ات رابرای عموم مردم وعدالت وانصاف رابرای دشمنانت به کارگیر
استقرارعدالت بهترین هدف حکومت علی(ع)
حکومت امیرالمومنین(ع) حکومتی حق محور،قانون مدار،مستضغف گرا وعدالت گستربود.حکومت آن حضرت مبتنی برعدل وداد وهدف اصلی آن استقرارعدالت درجامعه بود.حضرت علی(ع) بعدازاصرارفراوان مردم،حکومت وخلافت را بدین شرط پذیرفت که بتواند "عدالت رادرجامعه" مستقرکند.تاکید امیرالمومنین(ع) درآغاز امر به مساله عدالت،این نکته را به اثبات می رساند که مهم ترین هدف ایشان ازحکومت،استقرار عدل و داد ومبارزه باظلم وانحراف درجامعه اسلامی بود.
امام(ع) فرمود: «اگرمن خلافت راپذیرفتم وشمابامن بیعت کردید،آنگاه دیگرمن تابع هوی وهوس کسی نخواهم بود» علی مجری قانون است ونه مجری هواهای نفسانی افراد.
درخطبه92نهج البلاغه به این مساله اشاره شده است:
حضرت درآغازاین خطبه می فرماید:«ادعونی والتمسوا غیری» علی رارهاکنید ودنبال دیگران بروید.علی می داندپس ازاین،چه حوادثی پیش روی شما قرارخواهدگرفت.
«فانا متقلبون امراله وجوه والوان» فرمود اوضاع رنگارنگ وچهره های مختلفی درآینده پیش روی ماخواهدبود.اما دربرابر اصرارآنان فرمود: اگرعلی پذیرفت دیگر طبق تشخیص خودوبرمبنای احکام اسلامی عمل خواهدکرد وبه حرف گوینده ای یا سرزنش کسی توجه نخواهد کرد.
صفت پسندیده درحد وسط است وفضیلت همان است ودوجانب افراط وتفریط هردو مذموم می باشند ورذیلت.اما عدل طرف زیادت ونقصان ندارد ونقطه مقابل آن جوراست.
شهیدمطهری عدالت رابه عنوان رعایت حقوق افراد واعطای حق به ذی حق دانسته ورعایت استحقاق ها و اولویت ها راشرط عدالت دانسته است.
درپایان برای تبرک وتنبّه،حدیثی ازپیامبراکرم(ص) نقل می کنم ودرک عظمت آن را، درابعاد اجرای عدالت وساختن جامعه قرآنی، کمک به رشدانسانی، به خوانندگان گرامی وبیداردل وامی گذارم:
«عَدلُ ساعَةٍ خیرٌ مِن عِبادَةِ سَبعینَ سَنَةً قِیامِ لَیلِها وَ صِیامِ نَهارِها»
ساعتی عدالت بهترازهفتاد سال عبادت است که شبهایش به نمازوروزهایش به روزه بگذرد
ومن الله توفیق
منابع:
---------------------------------------------------------------
محمد دشتی،ترجمه نهج البلاغه،حکمت437،ص526
حمیدعنایت،بنیاد فلسفه سیاسی درغرب،صص35-34
ابوالقاسم طاهری،تاریخ اندیشه های سیاسی درغرب،صص89-86
ناصرکاتوزیان،حقوق وعدالت،ص37
صادق حقیقت،اصول عدالت سیاسی،ص327
مرتضی مطهری،عدل الهی،ص13
علی بن حسن طبرسی،مشکاة الانوار،ص544
عبدالواحد تمیمی آمدی،غررالحکم،ج4،ص521
ثقة الاسلام کلینی،کافی،ج2،ص147
ابن شعبه حرانی،تحت العقول،ص320
شیخ صدوق،خضال،ص147
محمد دشتی،ترجمه نهج البلاغه،ص92
خردنامه همشهری
فرهنگ بزرگ سخن