به گزارش سرویس نقد پایگاه 598 به نقل از فرهنگ نیوز،
اینکه
هرکدام از کشورهای جهان بخواهند علیه کشوری دیگر فیلمی بسازند یک ماجراست و
اینکه کشوری باشد که بخواهد درون کشور موردبحث و با امکانات این کشور علیه
آن فیلم بسازد بحثی دیگر.
در
همه سالهای شکوفایی و پاگیری انقلاب اسلامی تا تبدیلشدن آن به یکقطب
سیاسی همواره بودهاند یک سری از مثلاً فیلمسازان که با تبدیلشدن به
مهرههایی در دست استعمارگران سعی کردند با ساخت یک سری آثار کاملاً
ابلهانه به ایجاد جو رسانهای علیه ایران و ایرانی بپردازند. بااینحال
کمتر بودهاند کسانی که در ایران باشند و از درون ایران علیه ایران و
ایرانی فیلم بسازند.
شاید
برای همین باشد که وقتی فیلمی مانند "چند مترمکعب عشق" به کارگردانی و
نویسندگی جمشید محمودی و تهیهکنندگی نوید محمودی که یک مرثیهسرایی
تمامعیار برای افغانیان ساکن در ایران است بهعنوان محصولی ایرانی در
جشنواره فیلم فجر به نمایش درمیآید اندکی شگفتی برای مخاطب بهجای
میماند. شگفتی از اینکه کارگردان و نویسنده فیلم در اقدامی کمی غیرمعمول و
با بزرگنمایی بیشازحد مدام سعی داشت بگوید که افغانیان ساکن در ایران به
بدترین شکل زندگی میکنند و نیروهای انتظامی نیز بدترین برخوردها را با
آنها دارند.
آیا فیلمی که محصول افغانستان است باید در بخش بینالملل جشنواره باشد یا سینمای ایران؟
شگفتی
بزرگتر زمانی شکل گرفت که این فیلم که در همه مدت قبل و به هنگام جشنواره
بهعنوان محصولی ایرانی قلمداد میشد به ناگاه بهعنوان نماینده افغانستان
در اسکار معرفی شد! آنهم به این دلیل که سرمایهگذار فیلم شرکتی افغانی
بوده! حتی اگر هم چنین فرضی را بپذیریم، طبیعی است که فیلم
میبایست در بخش بینالملل جشنواره فجر به نمایش درمیآمد، نه در بخش
مسابقه فیلمهای اول. بااینهمه واقعیت فیلم نهتنها سرمایهگذاری افغانها
در تولید آنکه به ریشههای خانوادگی تهیهکننده و کارگردان فیلم بازمی
گشت؛ این دو نفر که برادرند هر دو به خانوادهای افغانی تعلقخاطر دارند؛
تعلقخاطری که نادر فلاح بازیگر ایرانی فیلم نیز در گفتگویی آن را تائید
کرد.
خودتان افغانی هستید و توانستهاید تا اینجا رشد کنید اما بدیها را مصور میکنید
درست
حدس زدید! دو برادر افغان که پدر و مادر آنها جزو مهاجران افغان هستند،
سالهاست که در ایران زیسته و با امکاناتی که همه ما ایرانیها در
اختیارداریم مدارج رشد و ترقی را پیموده و به جایی رسیدهاند که میتوانند
فیلمسازی کنند اما نخستین فیلم بلندشان مرثیهسرایی تخیل گرایانه ای
میشود درباره افغانیان مهاجر. کسی نبود به این دو برادر بگوید حالا که یک
جوالدوز به دستگاه انتظامی ایران در برخورد با مهاجران غیرقانونی زدهای
لااقل در گفتگوهایتان هم که شده از این بگویید که خودتان هم بهعنوان دو
افغانی شرایط رشد و پیشرفت را در همین ایران پیداکردهاید!
تصویری خشن از نیروی انتظامی
مشخص
نیست هدف آنها که این فیلم را ساختهاند چه بوده است؟ واقعگرایی یا چشمک
زدن برای فستیوالهای سیاه نمایانه؟ آیا می دانیم که معرفی این فیلم
بهعنوان نماینده افغانی اسکار چه بازخورد بدی را در سطح جهان برایمان به
دنبال خواهد داشت؟ آنهم فیلمی که در آن فقط و فقط تصویری فلاکتبار از
افغانیان مهاجر در ایران ارائه میشود؛ افغانیانی که در منجلابی از بدبختی و
چرک غوطهورند. اما مشکل فقط نمایش این بدبختیها نیست که از آنسو تصویری
خشن از نیروهای انتظامی ایران نیز در فیلم ارائه میشود.
دخترم را درجایی شوهر میدهد که بانام نیک صدایش کنند
"چند
مترمکعب عشق" درباره عشق پسری ایرانی به دختری افغان است و نقطه اوج نگاه
ضد ایرانی فیلم جایی است که پدر دختر با ازدواج او با پسری ایرانی فقط و
فقط به دلیل رفتارهای بدی که طی مدت حضورش در ایران، بر او رواداشته شده
مخالفت میکند. ذکر دو دیالوگ پدر برای آگاهی از عمق ماجرا کافی است. پدر
دختر در مجلس خواستگاری میگوید: «ما در اینجا همیشه کارگر بردهایم. چه
شده از ما خواستگاری میکنید؟» و درجایی دیگر میگوید: «دخترم را درجایی
شوهر میدهم که بانام نیک صدایش کنند.»
پایانبندی مطلوب سیاه نمایان غربی
پایانبندی
فیلم نیز که به نحوی بسیار تراژیک و با محبوس شدن و درنهایت خفگی دختر
افغان و پسر ایرانی در یک کانتینر به انجام میرسد فارغ از دور بودن از
مدار منطق از این منظر که بازهم در ایران است که چنین اتفاق تلخ و سیاه
نمایانه ای رخ میدهد بهشدت جشنواره پسند است و در خدمت آنها که دوست
دارند ایران را کشوری توصیف کنند که حتی سادهترین عشقها نیز در آن
بهجایی نمیرسد.