باز قلبم بی بهانه
می نشیند کنج خانه
صاف و ساده ، کودکانه
دستهایش زیر چانه
ریزد اشکش دانه دانه
**************
یادم آرد کربلا را
نینوای پر بلا را
یادی از آن ظهر غمگین
یاد پیکرهای خونین
شقه شقه پاره پاره
از دم تیغ سواران
ضربه های نیزه داران
************
ناگهان از دور پیدا
گرد و خاک اسب سقا
دل شکسته مشک پاره
گو ندارد راه چاره
تا بیارد
آب بهر طفل عطشان
ناگهان در خاک غلطان
آب و اشکُ
دست ومشکُ
صوت قرآن
***************
یاد ی از یک روز دیرین
شاه دین افتاده از زین
هله هله از قوم بی دین
جسم ِعریان
پای کوبِ نعل اسبان
زوزه ی گرگان خونخوار
بهر یک بیمار تب دار
وندرین صحرای سوزان
*************
در میان مستی و شادی اعداء
گو زمستان گشته برپا
چون فتاده لرزشی بر جان طفلان
می دوند هر سو هراسان
پای بر خار مغیلان
بهره ی هر نازدانه
تازیانه
گوش پاره
آه و ناله
*************
قطره قطره همچو باران
اشک از چشمان زینب
می چکد بر چادر خاکی بی بی
یادی از پهلوی نیلی
ضربت شلاق و سیلی
غربت و سنگ و شماتت
می کند بر هرسه طاقت
وای از آن صوت قرآن
همچو یک خورشید تابان
بر سر ِ نی سربدارن
خیزران بر نای و دندان
پیش چشم گل عزاران
***********
و ندرآن کنج خرابه
هق هق چند نازدانه
لرزش دندان و شانه
ناله های غمگنانه
می کشَد از دل زبانه
************
آتشین نطق علی را
می سراید
زینت صبر و شجاعت
کوه طاقت
همچو طوفان
می کند ویران بنای ظلم و ظلمت
می کند رسوا به عالم
چهره های زشت و نکبت
*************
امیرحمزه مهرابی
قم - مهر 1393